کتاب کوششی است تا منطق درونی سازوکار عملی و پیامد انسانورزی را که حضور و بازیگری در امر سیاسی است و تجربه نهایی آنکه مدنیت و تمدن است، بررسی کند. نتیجه این فرآیند توسعه پایدار است و تا ابد باقی میماند. پرسش دوم به مفروضات اصلی کتاب مربوط میشود که دو دسته هستند؛ دسته اول نظری هستند و تلاشی است برای درک منطق تمدنسازی. بخش دوم درباره هر کدام از تمدنها است. مفروض اول است که حکمت وجودی آدمی بر زمین فقط و فقط انسانورزی است. موضع من با تمام اندیشهورزانی که انسان را بالفطره چیزی ثابت میدانند مخالف است. انسانها از سویی فطرت حیوانی دارند و از سوی دیگر توانش انسانورزی به آنها داده شده است. در ادیان ابراهیمی خداوند نفس خود را به ما قرض داد و در دیدگاه غیردینی نیز انسان صاحب حق است و این خود نیز نوعی ایمان است. ما موجودی هستیم از توانش امر انسانی و معنوی برخورداریم.