رمان کوری، حکایت شیوع یک نابینایی جمعی و ناشناخته در شهری بی نام و نشان، و اثرات اجتماعی متعاقب آن است. رمان، داستان بداقبالی های چند شخصیت را پی گرفته که جزو اولین نفرات مبتلا شده به این بیماری هستند و بر دکتر، همسرش، چند تن از بیمارانش و افراد گوناگون دیگری تمرکز دارد که شانس و سرنوشت، آن ها را در کنار هم قرار داده است. این افراد، پس از سپری کردن دوران طولانی و رنج آور قرنطینه در یک آسایشگاه، با هم ارتباطی صمیمی شکل داده و به مانند اعضای یک خانواده، با استفاده از هوش و قدرت بینایی همسر دکتر[که به شکل عجیبی از بیماری مصون مانده است]تلاش می کنند تا از این شرایط سخت، جان سالم به در ببرند. شیوع ناگهانی و منشأ ناشناخته ی این کوری، باعث هراس و وحشتی گسترده بین مردم شده و همزمان با تلاش های حکومت برای محدود کردن سرایت بیماری و برقراری نظم با روش های سرکوب گرانه، جامعه روال عادی خود را از دست داده و وارد آشوب می شود. اولین بخش رمان، تجارب شخصیت های اصلی در آسایشگاهی کثیف و بیش از حد شلوغ به همراه سایر افراد کور و قرنطینه شده را دنبال می کند. بهداشت، شرایط زندگی و اخلاقیات در زمان بسیار کوتاهی به شدت تنزل پیدا می کند که منعکس کننده ی اوضاع و احوال زندگی در بیرون آسایشگاه نیز هست. رمان کوری که داستان کهن شیوع یک بیماری همه گیر را بن مایه ی خود قرار داده است، ترس ها و فجایع قرن بیستم را به شکلی بسیار ملموس به تصویر کشیده و درکی عمیق از نقاط ضعف و قوت روح آدمی را برای مخاطب خود به ارمغان می آورد