گلوله که در گردن محسن نشست، صدای تکتیرانداز هم افتاد. حسن دوید طرف محسن و وسایل پانسمان را بیرون آورد. گلوله در گلوی محسن مانده بود. باید برمیگشت پایین ولی مگر حرف گوش میداد. شش نفر بیشتر نبودند که قلۀ ۱۰۵۰ را فتح کردند. پشت یک صخره نشستند تا نفسی تازه کنند که صدای دخیل خمینی... دخیل خمینی بعثیها بلند شد همانجا دویست کماندوی بعثی اسیر شدند.