صبح ششم ژوئن ۱۹۴۴ نیروهای متفقین به سواحل نرماندی وارد شدند و شبش آلبر کامو، نویسنده پرآوازه فرانسوی و ماریا کاسارس، ستاره آن روزهای صحنه های تئاتر همدیگر را دیدند. هر چند اتفاق دوم با آنچه در نبرد نرماندی رخ داد ذره ای همسان نیست، زندگی کامو و کاسارس از اساس دگرگون شد؛ تصویرشان در ذهن همه کسانی که بعدها مکاتبات آن دو را میخواندند هم همین طور. کامو در یکی از این نامه ها خطاب به کاسارس مینویسد: «وقتی میگفتم تو بودی که به من زیستن آموختی میخندیدی، ولی واقعیت دارد. من از تو آموخته ام که زندگی جدا از مرگ و چیزهای منفی دیگر نیست، بلکه با همین مرگها و نیستیها و چیزهای منفی اش تحسین برانگیز است. من رفته رفته بی آنکه بدانم با نگاه کردن به تو زندگی کردن را آموخته ام و سعی کرده ام ستایشت کنم و درون خودم به تعادل برسم و به چیزهایی دست یابم که تو در من دوست داری.» زنده باد عشق گزیده دویست نامه از میان هشتصد و شصت و پنج نامه ای است که این دو طی سالهای آشنایی از تابستان ۱۹۴۴ تا زمستان ۱۹۶۰ ردو بدل کردند.