اولین نوولای میلاد روشنی پایان دربارهی میرایی و جاودانگی است. این اثر همچون کوه یخی از مفاهیم و تصاویر است. آقای بادیاری خودکشی کرده و خانوادهاش در بهتاند. اعضای خانواده هر کدام راهی برای کنار آمدن با این مرگ پیش میگیرد و به دنبال دلیلی برای این تصمیم پدر میگردد. کوچکترین پسر با دیاری اما به دنبال علتی ریشهایتر است؛ خودش را در باغ خانوادگی حبس میکند و عهد میبندد که تا وقتی قصهای ننوشته بیرون نیاید نوولای در اهمیت مرگ بیمورد آقای با دیاری همچون باغ بزرگ و کهنی است که هر شاخهی درختش سرانگشت اشارهای است به دری نیمه باز پشت هر درش هزار تویی است با دیوارهای آشنا اما گیج کننده. همین ویژگی غریب باعث شده تا با داستانی جذاب و تو در تو مواجه شویم. روشنی پایان با استفاده از مفاهیم عرفانی و فلسفی داستانی پرداخته که یادآور نمونههای اعلای رئالیسم جادویی است.