تیک! تیک! تیک!
چیک! چیک! چیک!
تیلیک! چیلیک! پیلیک!
این صدای چیه؟
بازهم کرمیلو در سوراخ جان یواشکی خودش است. همان جا که یک طاقچه مخفی دارد.
صبح و شب، وقت و بی وقت، ظهر و عصر، با کرمیلا، بی کرمیلا، با کرمالو، بی کرمالو، گرسنه و سیر، خسته و سرحال، با اجازه، بی اجازه، کرمیلو همیشه در سوراخ جانِ یواشکی خودش سرگرم تیک تیک کردن است.
انگار تمام قول هایش را فراموش کرده است.