شانهاش را بالا انداخت. هنوز گوشهی دامن سرمهای مخمل در دستش بود. چشمش روی دکمههای پایهدار گوشهی دامن ماند. دکمههایی از جنس همان پارچه، با گلهای ریز صورتی و گلبهی گلدوزی شده، او را عاشق خودش کرده بود...