گورهای بی سنگ روایت هایی است از مبارزه و تلاش برای بچه دار شدن. سفری است که در آن گاهی مسیرم به اتاق های سرد معاینه در مطب های زنان و زایمان می افتد و گاهی سر از شیر خوارگاهی در می آوریم که در آن کودکانی منتظرند تا کسی آنها را به سرپرستی قبول کند. بنفشه رحمانی در این کتاب ما را با عواطف زنانه آشنا میکند که کمتر کسی از آنها حرف میزند. تجربیات تلخ و شیرینی را با ما در میان میگذارد که همیشه پشت پرده های حیا و تابوهای مرسوم جامعه پنهان بوده اند. شاهد تلاشهای زنی هستیم که گویی بدون داشت فرزند خود را کامل نمیداند و در تلاش برای پذیرش این موضوع مجبور است با سؤالهایی تلخ، عمیق بنیادی مواجه شود و پاسخ شخصی خودش به آنها را جست و جو کند: چرا «من» نباید بتوانم بچه دار شو؟ آیا لیاقت مادر شدن را ندارم؟ آیا بدون بچه هم میتوان خوشبخت بود؟ پس چه کسی رؤیاهای مان را ادامه میدهد؟ وقتی بمیریم در یاد و خاطره ی چه کسانی به زندگی ادامه خواهیم داد؟ آیا زندگی بعد از مرگ در وجود بچه های مان ادامه پیدا میکند؟ آیا معنای