شبی در ساحل دریایی بودم. آسمان صاف و ماه کامل بود. ناگهان دیدم منارهای از آب بیرون آمد، دوباره در آب فرو رفت و موجهای بلندی برخاست. سپس، آب آرام شد. کمی بعد در جایی دیگر، باز آن مناره از آب بیرون آمد و اندکی بعد زیر آب فرو رفت. تعجب کردم. چونکه بادی نمیوزید و وقت توفانی شدن دریا هم نبود. از صیادان پرسیدم، گفتند ماهیای است، ماهتاب را بیند و شادی کند. … حالا برای من تو همان مهتابی، من همان ماهی، زندگی نیز همان دریا.