نمیتوانم به یاد بیاورم که اولین بار چه زمانی با واژهٔ "مراقبتِ شخصی" آشنا شدم، اما به یاد می آورم که در ابتدا آن را ناز پروردن می دانستم؛ دراز کشیدن در وان آبِ معطر و داشتن اخلاقِ "به خودِت حال بده". تا اینکه بعد از سه ماه از شروع کارم به عنوان مددکار اجتماعی و مواجهه با آسیب های جانبی آن بود که متوجه شدم مراقبتِ شخصی تنها به ظاهرِ خود رسیدن نیست، بلکه امری ضروری است. این تجربه من را وادار کرد تا تصمیمات سختی بگیرم، طلب کمک کنم و قبل از هر چیز نیازهایم را اولویت بندی کنم. همهٔ اینها مراقبتِ شخصی بودند... این کارها از آن کارهایی نبودند که به من تلقین شده بودند.
وقتی من اولین کتاب تصویریام به نام عاشق بدنت باش را نوشتم، اطمینان حاصل کردم که بچه ها را با مفهوم مراقبتِ شخصی آشنا کنم، زیرا میدانستم که این چیزی خواهد بود که در تمام عمر آنها را حمایت خواهد کرد. نوشتن آن کتاب آغازگر مکالمات دلگرم کننده با افرادی بود که هرچند در گروه سنی مخاطبِ آن کتاب نبودند، اما پیام های مراقبتِ شخصی و علاقه به خود کتاب در آنها تأثیر گذاشته بود.
هرکدام از این افراد نیز می گفتند که آنها هم نیاز دارند تا به صدای بدنشان گوش بدهند، که نیاز دارند تا با بدنشان مانند بهترین دوستشان صحبت کنند. در خلال این مکالمات بود که زمانی برای خودم متولد شد. این کتابی برای شماست. لطفاً قبل از
شروعِ جدی گرفتن مراقبت از خود' سخت نگیرید. همین الان شروع کنید. به خودتان اجازه بدهید تا زمانی برای خودتان داشته باشید.