یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود سرزمینی بود که ما در آن زندگی می کردیم و ما از همه بهتر بودیم. راستش را بخواهید اول مثل دیگران بودیم شب ها می خوابیدیم صبح ها بلند می شدیم بهار می کاشتیم پائیز درو می کردیم زمستان ها روی سکوی بخاری دیواری می نشستیم و زاد و ولد هم می کردیم. ولی یک روز فهمیدیم که ما از همه بهتریم. آن وقت تزار را برداشتیم و به جایش دبیر کل گذاشتیم و این طوری شد که از حکومت تزاری به حکومت دبیر کلی رسیدیم.