والدین میتوانند بهترین دوست فرزندشان و برخی اوقات بدترین دشمنشان باشند، دشمنی که نه خودشان از وجود آن آگاهی دارند و نه فرزند. والدین قادرند دنیای کودکی فرزندشان را طوری تخریب کنند که تا بزرگسالی هم ادامه یابد. چنین فرزندانی بدون اینکه منشاء این آسیب را بدانند با مشکلات روانی متعدد به زندگی ادامه میدهند و هرگز به فکرشان هم خطور نمیکند که این آسیبها ممکن است از سوی والدینی به آنها وارد شدهد باشد که دوستشان دارند و برایشان احترام قائلند. در فرهنگهایی مانند فرهنگ ما، معمولا زیر سوال بردن تحمیلها و نادانیهای والدین نوعی تابو محسوب میشود ولی تا زمانی که فرزند از مشکلات خود و سرچشمه آن آگاهی پیدا نکند، درست مانند انسانی است که با دست و پای شکسته به زندگی خود ادامه میدهد. کتاب رهایی از والدین نابالغ برای رهایی از والدینی نوشته شده که از نظر احساسی به بلوغ نرسیده و خواسته یا ناخواسته بیشتری آسیب روانی را به فرزندشان وارد ساختهاند. کودکان خردسال معصومترین هدف والدین نادان هستند چون بیشتری اعتماد را به آنها دارند. چنین آسیبهایی تنها از طریق آگاهی و دانایی این فرزندان در بزرگسالی تا حدودی برطرف میشود.