دربارۀ تاریخ سخن بسیار میتوان گفت. برخی معتقدند باید از تاریخ عبرت گرفت و آینده را ساخت. برخی هم بر این باورند که تاریخ کار خودش را میکند، چه از آن عبرت گرفته شود یا نه. نویسندگان بزرگی بودهاند که گمان میرود در نامگذاری اثر خود به این جنبهٔ عبرتآموزی تاریخ نظر داشتهاند. مثلاً ابنخلدون با تاریخ کبیرش به نام العبر و دیوان المبتدا و الخبر، یا ذَهَبی با اثرش العبر فی خبر من غبر. مسلماً من هم نظر خودم را دربارۀ تاریخ دارم. اما آنچه باید در اینجا بگویم این است که مقصود من از عبرت (اعتبار) این نیست که باید از تاریخ پند گرفت و آینده را ساخت، بلکه مقصودم این است که بعضی از رویدادهای تاریخی را باید با نگاه عبرتآموز خواند و اگر پند و عبرتی هم در کار باشد، شخصیست و بس، و نه به قصد آیندهسازی. من در این کتاب برخی از رویدادها را که نوشته شدهاند، بازخوانی میکنم. در واقع همراه با خواننده آنها را دوبارهخوانی میکنیم، از خواندن آنها لذت میبریم، و شاید حکایتی نانوشته را هم از دلشان بیرون بکشیم و کشف کنیم.