سیاژ داستان احسان و هستی است .احسان دلباختهی هستی میشود، اما برادرش حسام به خاطر اتفاقاتی که در گذشته افتاده، با خانوادهی هستی مشکل دارد. او که از سالها پیش به خاطر از دست دادن عشقش، که حالا زنبرادر هستی شده به خارج از کشور پناه برده، با خبر علاقهی احسان به هستی تصمیم به برگشت میگیرد تا بتواند ضربهای به پیکر عشق نافرجامش بنشاند… خانوادهی هستی نیز به خاطر روابطی که سالها بین پدر و برادرش، در سکوت مانده، با سرفصل جدید از دلدادگی جوانها، به هم میریزد.