شعر...
فرادست واژهها... همان جایی است که با هر زبانیش بخوانی قرائتی به شرط اشتیاق از تن خود به تو میدهد. شعر خوش... تنها در سر مستی واژهها، رخ نمون میشود. زبان روح در تکلم از اقلیم رؤیاهاست که عقل زبان و زبان عقل را به درستی نادیده میگیرد وگرنه به شعر نمیرسد. وگرنه کشف کیستی و کرامت چیستی این چراغ ماه چهره از کف کلمات میگریزد و عاقبت به خاکستان شبه شعر قناعت خواهد کرد. میخواهم چنین چیزکی هرگز نه بیاید و نه بگذرد. شعر ناب از فهم به فرادست نمیرسد بلکه مولود کهکشان شهود است. جریان دارد، وجود دارد ما شاعران فقط امر به ظهور واژه میکنیم.
سیدعلی صالحی