دست کودکم را گرفته بودم و با عجله به سمت مدرسه میرفتیم. رهگذر با کت بلندی که یقهاش را تا گوشهایش بالا کشیده بود با قدمهای تند از کنارم گذشت. مسیرمان برخلاف هم بود. در یک لحظه، رایحه سیگار و ادکلن مارک جوپاش که در هم آمیخته بود خاطره عشق نوجوانی را در من زنده کرد. ایستادم و به عقب نگاه کردم، او هم ایستاده بود و به عقب نگاه میکرد...