... مستانه با نگاهی خشونت بار به مرد چاق و گوشت آلود نگریست .مرد با کت و شلوار خاکستری روی مبل نشسته و در حالی که عینکش را روی بینی باد کرده اش جا به جا می کرد، کاغذهایی را که در دست داشت از نظر گذراند.مستانه عرض اتاق را با قدم های تند و تیز و عصبی طی کرده و می خواست بداند پیر کفتار راجع به چه موضوعی می خواهد صحبت کند.مادر با نگرانی به رفتارهای پر شتاب دخترش چشم دوخته و با نگاهش از او می خواست کمی آرام بگیرد، اما مرد پیر زیرکانه ، با چشمانی که سرد و آرام به نظر می رسید، گه گاهی به دخترک خیره می شد و قصد نداشت او را از شتاب زدگی و هیجان ناشی از کنجکاوی اش برهاند.