بندیکت اندرسنِ تاریخنگار در مقدمهٔ مقالهای با عنوان «معمای زرد و قرمز» از شیفتگی خود نسبت به شرلوک هولمزِ مینویسد که به دستیار کمفروغش واتسون گفته بود زمانی که بهدنبال راهحلّ مسئلهای میگردد نباید به آنچه میبیند نگاه کند و در عوض باید نگاهش را به سمت آنچه نمیبیند برگرداند. اندرسن مینویسد که او نیز پیرو همین رهنمود مصمم شد زمانی که به مرتبهٔ استادی تاریخ رسید به شاگردانش بگوید «به آنچه در مقابلتان است بنگرید و به این بیندیشید که چه چیزی کم است.»مجموعه مقالاتی که در این کتاب گرد آمدهاند از سعی و تلاشی حکایت میکنند برای رفع آن کمبود نامبرده، از طریقِ بازخوانی و اندیشیدن به قطعاتی فرهنگی که خواه در شکل رمان یا تئاتر و سینما و خواه در مقام نقد ادبی، تاریخ معاصر ایران را همراهی کردهاند و بر وقایع آن به شکلی دراماتیک شهادت دادهاند. حاصل کار البته فقط همراهی صِرف دستیار کمفروغ با تاریخنگار در مقام کارآگاه باهوش نیست؛ بلکه تأکیدی است بر لزوم و اهمیّت گسترش شعاع دیدِ تاریخنگار از جمله از طریق بازاندیشی به جغرافیای تاریخنگاری. گسترشی که هم امکان ادغامِ زندگی روزمرهٔ مردم عادی را در تاریحنگاری بدهد و هم اقلیمشناسی و جغرافیا را.