تابستان میداند که کوون به ژاپنی به معنای خوش شانسی است، و امسال خانوادهاش هیچ چیز دیگری نداشتند. درست زمانی که سامر فکر میکند هیچ چیز دیگری نمیتواند مشکلی پیش بیاید، یک اورژانس پدر و مادرش را به ژاپن میبرد، درست قبل از فصل برداشت، تابستان و برادر کوچکش را ترک میکنند. ، جاز، تحت مراقبت پدربزرگ و مادربزرگ سالخورده خود، اوباچان و جیچان.
Obaachan و Jiichan قدیمی هستند، بسیار خواستار و به راحتی ناامید می شوند. تابستان بین کمک به اوباآچان در آشپزی برای کارگران و انجام کارهای دیگر و نگرانی در مورد برادر کوچکش که به نظر نمیرسد هیچ دوستی پیدا کند، دستش پر است. اما زمانی که یک حواس پرتی به یک آشفتگی بزرگ تبدیل میشود و باعث ناامیدی بیشتر میشود، سامر متوجه میشود که باید تلاش کند و شانس خودش را بسازد، زیرا ممکن است این تنها راه نجات خانوادهاش باشد.