از تحلیل یهودستیزی این نوشته های خصوصی، همراه با منابع و زمینه های آن، نه تنها برای اندیشه هایدگر، بلکه برای تاریخ غرب که این تفکر در آن نهفته است، چه می آموزیم؟ ژان لوک نانسی این سوالات را با عمق و دقتی که از او انتظار داریم مطرح می کند. با انجام این کار، او هایدگر را که در آن یهودی ستیزی فلسفی و «تاریخی» مییابد، بیاهمیت نمیگذرد، و درگیری «مردم» را ترسیم میکند که به هر قیمتی باید به «شروعی دیگر» برسد. اگر پذیرش غیرانتقادی هایدگر از تعصبات و افسانههای مدتها در مورد «یهودیت جهانی» در «ابتذال» که هانا آرنت برانگیخته است سهیم باشد، این امر چیزی برای کاهش اتهامات ایجاد نمیکند. با این حال، هدف نانسی صرفا محکوم کردن هایدگر نیست، بلکه دعوت ما به فکر کردن به چیزی است که متفکر کور بودن نسبت به آن نابینا مانده است: یهود ستیزی به مثابه نفرت از خود که تاریخ غرب و مسیحیت را در حرکتش به سوی خود آزار می دهد. یک بنیاد خودکار که ریشه های خود را در یهودیت به جا می گذارد.