اساس کار شعر مولوی آسانیاب و ساده و یکبعدی نیست که هر کسی بتواند از رمز و راز آن سر در بیاورد. این عامل حتی بر مولویشناسان بزرگ؛ نیکلسون، فروزانفر و همایی نیز شناخته نشده و روشن نبوده است و آنها در این زمینه جز توضیحات مرسوم صوفیانه که از آثار خود صوفیان گرفته شده چیز دیگری نگفتند.
اکنون دورهی نظریه و ادب پستمدرن است. این ادب وجه و حالتی خاص دارد. عامهگیر نیست. سروصدایی ندارد. منحصر به گروه اندکی است که خود این گروه حرفهای یکدیگر را میفهمند و میپسندند و از نظر بسیاری از هنردوستان بیمعنا و دست کم عجیب است. نقد ادبی پستمدرن، زیاد برای ادب کلاسیک تره خرد نمیکند. برای بزرگداشت اختصاصی و رسمی سعدی، حافظ و دیگران سینه نمیزند. در نشستهای ادبی مختص کلاسیکها حضور نمییابد و غزلهای پرسوزوگداز چنگی به دلش نمیزند و در واقع مانند مایاکوفسکی، شاعر روس، باور دارد که ادب کلاسیک و پژوهشهای مختص آن، قدیمی و نخنما شده و به درد فضای ملتهب و هر دم نو شوندهی امروز نمیخورد… (از متن کتاب)