بحث فروماندگی دولت و مفهوم دولتهای فرومانده اوّلین بار در بحبوحهٔ بحرانی که اتحاد جماهیر شوروی را فراگرفت و نهایتاً به فروپاشیِ آن منجر شد، وارد ادبیات علوم سیاسی گشتند و بهعنوان مفاهیمی قابلاعتنا و مؤثر برای سنجش وضعیت کشورهایی بهکار گرفته شدند که به علت مواجهه با بیثباتی فزاینده، بهعنوان تهدیدی هم علیه توسعه در درون خود و هم علیه امنیّت جهانی بهشمار میآمدند. در سادهترین تعریف، دولت فرومانده دولتی بهشمار میآید که در حفظ پیوندهای خود با شهروندانش با مشکل روبرو است. گفته شد که قدرت دولتها را باید بر حسبِ ظرفیتشان برای نفوذ در جامعه، تنظیم روابط، استخراج منابع و استفاده از این منابع به روشهای معیّن سنجید. گفته شد که فساد، فروپاشیِ قدرت قهریهٔ یک دولت، ظهور افراد قدرتمند و شکاف جامعه سیاسی از جمله نشانگانِ آشکار یک دولت ضعیف یا فرومانده هستند. با اینهمه با گذشت دو دهه، اجماعی بر سر تعریفی از فروماندگی دولت و تبیین معیارهایی برای سنجش این وضعیت که مقبولیت عام داشته باشند در دست نیست. نویسندگان کتاب حاضر چارهٔ کار را در اتخاذ رویکرد نهادی به موضوع یافتهاند و نهادهای دولتی را بهمثابهٔ متغیّرهای سیاسی برای سنجش قدرت یا ضعف دولتها و ارزیابی میزان فروماندگیشان برگزیدهاند.