نوح اینورث همچنان درگیر سالهای پرمخاطره و هیجانانگیز بهعنوان مأمور بریتانیا در فرانسه است. جراحتی که در آخرین عملیات بر سرش وارد آمده، موجب اختلالاتی در حافظهی او شده، بهویژه در ارتباط با مأموری که طی همان آخرین عملیات مسبب نجات جان او گشته و نوح هرگز نام واقعی او را نمیدانست و اصلا خبر نداشت نجاتبخشِ او از جنگ جانِ سالم بهدر برده یا نه. شارلوت، دختر نوح که از ناامیدی پدرش متاثر شده، جستوجویی را آغاز میکند که منجر به احیای داستانهای کلویی و فلور میگردد، نام رمز دو زنی که زندگیشان در سال ۱۹۴۳، زمانی که برای اعزام به فرانسه فراخوانده میشوند، با هم تلاقی میکند. ایندو، شخصیتهای خارقالعادهای از خود به نمایش میگذارند. هر دو، پیشینهای متفاوت و دلایل گوناگونی برای مسیری که در آن قدم نهادهاند، دارند و خواننده لحظهبهلحظه شوق وقتگذرانی با هر دوی آنان را تجربه میکند. شخصیتپردازی گیرای این دو زن عمق بیشتری به داستان میدهد. پیوند بین آنها و حتی عاشقانههای گنجاندهشده در داستان به تعادل برخی لحظات تاریکتر کمک مینماید. در مجموع، «مأمور پاریس» بهخوبی توانسته تعادلی کامل بین جنگ، جاسوسی، عشق، خانواده، امید و خطر برقرار سازد و کلی ریمر، نویسندهی چیرهدست این رُمان، بهخوبی توانسته همگی این عناصر مختلف را به بهترین شکل ممکن کنار هم قرار دهد.