آن شب برای آرش سپیده بسیار دیر دمید نسیم که بوی صبح با خود آورد آرش از چادر بیرون آمد و به آسمان نگاه کرد. ستاره صبح، درشت و نورانی در کناره آسمان میدرخشید و ماه اندک اندک رنگ میباخت. چند گام آن طرف تر، جوی آبی که از بالای کوه می آمد به سوی دشت جاری بود زمزمه جوی آرش را به سوی خود خواند.