وظیفه روشنفکر این نیست که به دیگران بگوید چه باید کنند. او به چه حقی میخواهد چنین کند؟ کار روشنفکر، شکل دادن ارادۀ سیاسی دیگران نیست. کار او این است که از تحلیلهایی که در رشتۀ خودش انجام میدهد، آنچه را بدیهی فرض میشود بارها و بارها به پرسش بکشاند؛ عادات فکری مردم و نحوۀ کار و فکر کردن آنان را برهم زند و در آنچه که مأنوس و مقبول است تردید ایجاد کند؛ قواعد نهادها را بازسنجی کند. (میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی)
یکی از اصلیترین پیشنیازهای نظریهپردازیِ کنشمدار برای توسعهٔ ملی و سازمانی، نقادانهاندیشیِ تصمیمسازان، تصمیمگیران و کارگزاران اجرایی است. تفکر انتقادی به آنان این امکان را میدهد تا دربارهٔ فرآیندهای تولید ثروت، ایجاد قدرت و توزیع آنها پرسشهای بنیادین مطرح کرده و چگونگیشان را بسنجند و بازنگری کنند. این رویکرد که ذاتِ نگاهِ روشنفکری است، اگر ناظر بر منافع انسانی، ملی و سازمانی در چارچوب عقلانیت و اخلاق باشد، نگارنده آن را «روشنفکری حرفهای» مینامد.