داستان «لومیلو» تمثیلی است از طی طریق، از خاک تا افلاک و فنا و یکیشدن با نور. داستان کرمی که شجاعانه بر ترس خود غلبه میکند، پایش را فراتر میگذارد و بالا میرود. از یک کرم شبتاب که در دل جنگل که با نور دانش راهش را پیدا میکرد، راهنمایی میگیرد. با تلاش به بالای درختی میرود و از میوهای خاص میچشد (میوه حکمت) و دچار تغییر و دگرگونی میشود که دیگران از درک آن عاجزند. فرقان پیدا میکند و برای یافتن نور بیشتر مسیرش را ادامه میدهد. عاشق نور ماه میشود. در همنشینی با او، وسعت بینش پیدا میکند. نور ماه موقت بود و اصالت نداشت. بنابراین برای رسیدن به نور همیشگی ریاضت میکشد و سختیهای فراوانی متحمل میشود. در پایان با نور همیشگی متحد شده و به مقام فنا دست پیدا میکند.