صدای دف بلند شد همیشه تمام تارهای نامرئی وجودم از صدای دف می لرزد با اینکه می دانستم این حال منقلبم از صدای دف است باز میدان دادم به دلشوره هام میدان دادم به ترس میدان دادم به اشک به هق هق به آب که راه بیوفتد از دماغم. بی محابای لکه ی سفید بعد از خشک شدن با سر آستینم پاکش کردم نه گریه دل آدم را سبک نمی کند ،گریه حفره ای در وجود آدم باز می کند گریه آدم را پیش خودش خوار می کند گریه داغ دل خالی کردن سر خودم است.