فروید با تمرکز بر دستگاه روانی انسان و پژوهش در آثار ادبی و هنری و در ابتدای قرن بیستم با نوشتن کتاب «تعبیر رؤیا»، حضور روشی را اعلام کرد که قرار بود بنیان آگاهی پیشین را دستخوش دگرگونی سازد. شاید بیراه نباشد بگویم اگر مطالعه و تحقیق و بعد کار بالینی بر روی رؤیا نبود، روانکاویای هم نبود. اکنون با گذشت بیشاز 120 سال از تولد روانکاوی و با بررسی پراتیک آن میتوانیم توجه به عالم رؤیا را با ارتقای سوژه سخنگو از یک موجود صرفاً بیمار که نیاز به زدودن علائم بیماریاش دارد به جایگاه روانکاویشونده، یعنی منبع دانش ضمیر ناآگاه برای تحلیل، بهعنوان نقش کلیدی گذر از تلقین به تحلیل بدانیم. بهدلیل همین اهمیت بنیادین نیز فروید بهعنوان بنیانگذار روانکاوی، علاوه بر اثر شگرف خود «تعبیر رؤیا»، آثار دیگری در این زمینه منتشر ساخت. آثاری که مستقیماً از کار عملی با انسانها در فرایند روانکاوی حاصل شده است. او 11 درسگفتار اختصاصی در زمینه رؤیاها در سال 1916 برگزار کرد. «درباب رؤیاها» نیز بلافاصله پس از انتشار «تعبیر رؤیا» در سال 1901 نگاشته شد و میتوان آن را دربردارنده کلیاتی فشرده از کتاب سال 1900 دانست. هرچند طبق نظریه روانکاوی، دانستن نظریه هیچگاه نمیتواند جای فرایند روانکاوی فردی را بگیرد و هرکس که مشتاق تحلیل ضمیر ناآگاه و رؤیاهای خود است میبایست در سفری دشوار و طولانی بر تخت روانکاوی به آن نائل آید، اما کتابی که اکنون در دست دارید چکیدهای غنی از نظریه تعبیر رؤیاست که منبع دیگری برای علاقهمندان به تحقیق درباره رؤیا بهشمار میآید؛ چراکه این نوشتار بهنوعی فرهنگنامه فشردهای از ادبیات رؤیاست که میتواند ما را در پژوهش بر آثار بسیار فروید درباره رؤیاها یاری دهد.