از یاد رفته، داستان پراحساس یک خانواده در اوایل عصر مائو را روایت میکند که با یک تصمیم دردناک و عواقب آن و امید به رستگاری دستوپنجه نرم میکنند.
روزی که سانسانِ نهساله و برادر دوازدهسالهاش، آلیان، متوجه میشوند که مادربزرگشان با چکش، پرترهی قابشدهی رئیس مائو را خرد کرده است، روزی است که زندگی آنها را برای همیشه تغییر میدهد. آلیان برای اثبات وفاداریخود به حزب، مادربزرگش را به مقامات گزارش میدهد. اما اعتقاد او به انجام کار درست، زنجیرهی وحشتناکی از حوادث را در پی دارد.
مادر، برادر و مادربزرگ سانسان کشور را ترک میکنند، اما او مجبور است در چین بماند تا دوباره برای گرفتن ویزا اقدام کند؛ مسئله اینجاست که تا یکیدو ماه آینده امکان اقدام برای ویزا وجود ندارد، بنابراین سانسان تصمیم میگیرد بهشکل دیگری کشور را ترک کند. جان سانسان در خطر است و اگر حزب متوجه شود که خانوادهی او فرار کردهاند عاقبت خوبی انتظارش را نمیکشد.