دربارۀ کتاب قصه هایی از امام حسن 7 (سبدی پر از نان و خرما)
ماه از پشت ابر بیرون آمد و دشت را روشن کرد. کاروان کوچکی زیر نور ماه به طرف مکه می رفت. بعضی ها سواره بودند و عده ای دیگر پیاده. امام حسن این بار هم می خواست مثل گذشته پیاده به خانه ی خدا برود. کاروان راه زیادی آمده بود و پاهایش ورم کرده بود...