شما برروی مشمع کفپوش اتاق سُر می خورید، سر بر روی زانوان می گذارید تا جریان خونرسانی را به مغز آسان تر کرده باشید. بطری آبی که در کیف دستیتان دارید بیرون آورده و چند جرعه می نوشید و رو به خدا دعا می کنید به امید آنکه وحشت از شما هر چه زودتر دور شود.
زیر کمد تنها شاهد شما در تاریکی عنبیه های زرد رنگ گربه ای است که شما را با احتیاط تمام تماشا می کند.