دکتر جکیل تنها کسی است که متوجه رد زخمهای عمیق دستهای مری رایلی میشود. همین پرسش دکتر جکیل و پاسخ مری باعث شکل گرفتن حس صمیمیت و اعتمادی شگرف بین آن دو میشود. اما آقای هاید، مردی مرموز که در ظاهر دستیار دکتر جکیل است توجه مری را به خود جلب میکند. چرا دکتر جکیل دوستداشتنی بعد از هربار دیدن آقای هاید ضعیف و ضعیفتر میشود؟
مری نگران جان دکتر جکیل میشود و از او میخواهد از ادامهی همکاریاش با آقای هاید دست بکشد. اما دکتر جکیل به او میگوید که دیگر دیر شده و نمی تواند به عقب برگردد.
آقای هاید چه نقشی در زندگی دکتر جکیل دارد؟ آیا مری میتواند زندگی دکتر جکیل را نجات دهد؟