لرد مانتبری نامزدیاش را با اگنس لاکوود بهم میزند تا با کنتس نارونا ازدواج کند. این زوج درخشان سرانجام به ونیز میرسند و آنجا ساکن میشوند، همخانه با برادر کنتس مانتبری جدید. برادر جناب لرد، هنری وستویک که عاشق اگنس است، به او خبر میدهد لرد از دنیا رفته و دههزار پوند بیمهی عمر از او مانده که ارث همسرش است. در این میان، مردی که راهنمای مسافرتی جناب لرد بوده هم ناپدید میشود. پلیس قرن نوزدهمی، تحقیقات را آغاز میکند و ماموران بیمه هم سرانجام به این نتیجه میرسند که لرد به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
یک جای کار حسابی میلنگد: اگنس، هنری و تعداد دیگری از اعضای خاندان مانتبری و وستویک به ونیز میروند و در هتل تازهافتتاحشده اقامت میکنند؛ بیخبر از اینکه این هتل در واقع همان خانهای است که لرد مانتبری در آن در گذشته است. ماجراها از این هم پیچیدهتر میشوند؛ در اتاقی تاریک اما مجلل، با فضایی گوتیک و وهمآور، هنری و اگنس با هولناکترین تجربهی زندگیشان دستبهگریبان میشوند.
کنتس مانتبری رازی سیاه و باورنکردنی در سینه دارد و در زمانی دیگر، نزد پزشکی معتمد میرود که به او ثابت کند جنون ندارد. در نهایت، کنتس و اگنس با هم رودررو میشوند؛ در شهر و شرایطی که انگار مردگان سر سازش ندارند.