افسانه ی دیااکو پیش از حضورش قلب ها را تسخیر کرده بود و چه بسا رؤیای تجسم یافته ی یک اسطوره می توانست مرهمی باشد بر زخمی کهنه؛ زخم شکست زخم اسارت، زخم تحقیر و زخم باج و خراج کمرشکن. سرزمین های ماد با اسب های خوب و معادن ارزشمند مانند گوهری در برابر آشوریان جنگجو می درخشید و قابل چشم پوشی نبود از سالیان دور سرزمین مادها در معرض حمله های گسترده ای بود و زخم های مکرر میراثی بود که از پدر به پسر می رسید؛ زخم هایی که بستری شدند برای کاشتن نهال انتقام و امید افسانه ی حضور دیا اکو مانند آذرخش بهاری با هیبت و هولناک، دل های تشنه ی انتقام را وعده سیراب شدن می داد دیا اکو اما بی خبر از این همه هیاهو بی تاب بود؛ بی تاب رفتن بی تاب رسیدن، بی تاب عشق.