باز تقدیر. باز دو نیمه شدن. باز دو راهی پیش رو. خودش بود و خودش در آستانه تصمیمی بزرگ. یا این وری یا آن وری. و زندگی خیلی ها بند تصمیم او بود. آسمان غرید. باران شدت گرفت. باد می زد به سر و صورتش. باید دل را یکدله می کرد. باید تن می داد به دست پر زور سرنوشت یا....