در حالی که بیشتر مردم لنورا هوپ هفدهساله را مقصر قتل خواهرش میدانستند، پلیس هیچوقت نتوانست این را ثابت کند. علاوهبراین که او همیشه این قتلها را انکار میکرد و دیگر پای خود را از آن عمارت بزرگی که لب صخرهها بود و قتلها در آن رخ داد، بیرون نگذاشت.
و حالا سال 1983 است. کیت مک دیر که یک پرستار خانگی است پا به عمارت هوپ میگذارد تا بعد از فرار پرستار قبلی و نوشتن چند جملهی عجیب با ماشین تحریر، از لنورا مراقبت کند. یک شب لنورا از آن ماشین تحریر استفاده میکند تا پیشنهاد وسوسهکنندهای بدهد. میخوام همه چی رو بهت بگم. کار من نبود.
کیت به او کمک میکند تا در مورد قتل خانواده هوپ بنویسد. انگار چیزی فراتر از آنچه همه میدانند وجود دارد. وقتی جزئیاتی در مورد آن ماجرا فاش میشود، کیت کمکم شک میکند که شاید لنورا تمام حقیقت را نمیگوید و این زن میتواند خطرناکتر از این حرفها باشد.