واقعاً امر غریبی است که در این جا کسی چیزی برای خندیدن پیدا کند همه ی بیست و چهار ساعت روز را در حصر به سر می برند. آن ها گذشته و آینده و هدفی به جز وعده ی غذای بعدی ندارند. هراسان آشفته سردرگم در جهانی هستند که می دانند نخواهند ساخت و احساس میکنند نمی توانند تغییرش بدهند برای همین است که فریاد می زنند تا آنچه را مغزشان تلاش دارد برایشان بگوید نشنوند. می خندند تا به خودشان و آنان که دور و برشان هستند این اطمینان را بدهند که نترسیده اند؛ مثل انسانی خرافاتی که وقتی از کنار قبرستان می گذرد سوت میزند یا اعدادی را به آواز می خواند.»