یک روز، وقتی مامان در لانه نبود، مِل فکر کرد به اندازهی کافی در لانه مانده و دیگر وقتش رسیده که یاد بگیرد چطور پرواز کند. خواهرش پیم پرسید: «نمیترسی؟»
مِل گفت: «چرا میترسم. اما نمیگذارم این ترس جلوی پروازم را بگیرد.»