قدیمی دربارهی آنچه که به نوشتن این کتاب منجر شد، چنین میگوید:
در آن ظهر شرجی و داغ تابستان که یازده سالم بود، از پدربزرگم پرسیدم: «از ما بهتران یعنی چه؟»
نهتنها او بلکه حتی خودم نیز خیال نمیکردم سختیهای زندگیام قرار است مرا نویسنده کند، اما او پس از کلی سؤال و جواب و اینکه این حرف را از که شنیدهام، مطلبی را به من گفت که امروز بانی خلق این اثر شد. او میگفت: «از ما بهتران یعنی گرگ. گرگی که طبیعت آن را برای آدمی ساخته؛ چون هوش و ذکاوت و برنامهریزیاش طوری است که مخصوص بلعیدن گوشت تن آدمی است و برای همین کار هم ساخته شده، انسان هم برای مقابله با این درنده آتش را یافته است و آن را حصار بین خود و این درندهی باهوش قرار داده است اما ازآنجاکه این حیوان باهوش فهمید با صبوری میتواند بعد از خاموشی آتش باز به سمت آدمی یورش برد، ماند و همین کار را هم کرد. آدمی اما چون از نخست با صبوری دشمنش را گرفتار نیرنگ میکرده است، برای مقابلهی اساسی با این درنده، تعدادی از همین گرگها را اسیر کرده و با تربیت فریبندهی خود، علیه خودشان به کار گرفت و بدین صورت سگها وارد زندگی انسان شدند؛ همانهایی که با چاپلوسی غذایشان به راه بود؛ اما دیگر آزادی گرگها را نداشتند.»