آرزو کردن خطرناک است، مخصوصا در دیوآباد. نحری که حالا بانو ناهیدهی شهر برنج است، میراث پنهان خود را میپذیرد. علی، شاهزادهی تبعیدی با قدرتهای ناشناختهی موجودات آبزاد سر به بیابان گذاشته و دارا، سلحشور قدرتمند دیوها با گذشتهی خشونتبار خود روبرو شده است. شهر در تدارک جشنی برای نسل جدید جادویی است، اما سنگینی تاریک گذشتههای دور بر سرنوشت شهر سایه انداخته است.