گلدی فکر میکرد خیلی باحال است و هیچکس حریفش نمیشود. او خیلی پرحرفی میکرد با اینکه صدایش خیلی گوش خراش بود اما جلوی همه میزد زیر آواز .... گلدی همیشه ی خدا میرفت روی مخ بقیه تا اینکه یک شب...