یک روز معمولی از زندگی خود را تصور کنید. صبحانهای که همیشه میخورید را درست کرده و نوش جان کردهاید. از چای و عسل و نان تست و تخممرغ پخته و گلابی امروزتان حسابی لذت بردهاید که ناگهان یادداشتی از زیر در به داخل اتاق هل داده میشود: «صبحانهات مسموم بود.» اولین فکری که به ذهنتان میرسد چه خواهد بود؟ و البته اولین کاری که انجام خواهید داد؟ یعنی کدام مسموم بوده؟ پنیر؟ تخممرغ یا عسل؟ شوکه و مأیوس از این فکر که در آستانهی مرگ قرار دارید، تصمیم میگیرید کشف کنید چگونه مسموم شدهاید. فکرتان از چایفروشی به زنبورداری که از او عسل خریدهاید تا فروشندهی سوپرمارکت و... میرود و در همین حین به تمام زندگی و اتفاقهایش و در نهایت به مرگ ناگزیرتان فکر میکنید.