بسیاری از بحثهای کنونی ما دربارۀ عدالت اجتماعی سر از اختلافاتی بنیادین دربارۀ حدود آزادی اقتصادی و نحوۀ مداخلۀ دولت در اقتصاد درمیآورد. این بحثها درواقع دربارۀ ماهیت پدیدهای همهگیر و بدیعاند: بازار. امروزه، پس از سقوط کمونیسم، دیگر کسی از جایگزین همهجانبۀ سرمایهداری حرف نمیزند و همه پذیرفتهایم که باید با بازار زندگی کنیم. اما زندگی با بازار دقیقاً چگونه است و چطور باید اثرات متنوع بازار بر جوامعمان را مهار کنیم؟ لیزا هرتسُک، دانشآموختۀ علوم سیاسی دانشگاه آکسفورد و دانشیار دانشکدۀ فلسفۀ دانشگاه خرونینگن، در کتاب حاضر، با پژوهشی تطبیقی میان آرای اسمیت و هگل، دو تلقی اصلیِ حاکم بر جریانهای اقتصاد کنونی را شناسایی میکند: تلقی متأثر از اسمیت که بازار را مشکلگشای طبیعی میداند، و تلقی هگلی که بازار را دستاوردی تاریخی در نظر میگیرد که باید چارهای برای معضلاتش بیابیم. او، ضمن ارائۀ گزارشی از نحوۀ شکلگیری نظریههای اقتصادی، تصورات کلیشهای از این دو اندیشمند را کنار میزند و اندیشۀ آنها را به چهار مسئلۀ بنیادین مرتبط میسازد: نسبت میان فرد و اجتماع؛ عدالت اجتماعی و نسبت آن با شایستگی و شمول اجتماعی؛ نسبت میان جنبههای متنوع آزادی در بازارها؛ و تاریخمندی بازارها.