کالبن که با اولین پرتوهای آفتاب از خواب بیدار شده بود. باید لیموها را می چید اما درخت لیمو بزرگ و کالین کوچک بود. چیدن همه ی آن ها چقدر سخت بود.
کالبن در خیالات خودش غرق می شد و فکر میکرد اگر پرنده آوازخوان می شد خوشحال تر بود یا ابری که با باد حرکت می کرد؟