در بلاروزگارِ زندگی معاصر، کمتر انسانی وجود دارد که از اضطراب، افسردگی و دیگر پریشانحالیهای مختصِ زندگی مدرن رنج نبرد. اما با مروری بر تاریخِ زندگیِ نسل بشر مشاهده میشود آدمیانِ روزگارانِ پیشین نیز از دگرگونیهای زمانهی خویش دچار آشفتهحالی میشدهاند. اساساً وجود همین پریشانیها و اضطرابهای وجودی بوده که منجر شده آدمی دمی درنگ کند تا بیندیشد و چاره بجوید و از اینرو فیلسوفان متولد شوند.
مارکوس آئورلیوس یکی از همین فلاسفه بوده، پیرو مکتب رواقی که خود نیز در بسط و گسترش تأملات و تفکرات سهم داشته. در این کتاب با وی همراه میشویم، عینک او را بر چشم مینهیم تا چونان او فلسفه را بهمثابه راه و روش زندگیِ خود بینگاریم و شناخت درمانیِ معاصر را گره بزنیم با آموزههای رواقیون؛ چراکه جا دارد چنین تلفیقی صورت بگیرد و کارگشا واقع گردد. باشد که به یُمن همقدمی با مارکوس آئورلیوس، آبی بیفشانیم بر آتش آشفتگیهامان و لَختی هم شده رها شویم از رنج حضور در این دنیای وانفسا.