واقعیت این است که نمیدانستم چگونه مادر خوبی باشم سابقه نداشت در کاری که میخواستم خوب باشم این قدر ید عمل کنم تا به حال شکاف بین مهارت واقعی ام در کاری و میزان مهارتی که طالبش بودم تا این حد مأیوس کننده و عمیق نبوده است.
و خب، من آنجا در رختخوابم در نخستین ساعات صبحگاهی دراز کشیده و نگران لحظه ای بودم که دخترم جگر گوشه ام که سالها در حسرت داشتنش بودم از خواب بیدار شود در ذهنم به دنبال راهی بودم که با موجود کوچکی که تمام مدت مثل دیوانه ای عصیانگر به نظر می رسید ارتباط برقرار کنم. برای این افتضاحی که به بار آورده بودم، در پی راه نجات بودم.