بشر از گونههای به شدت اجتماعی است که سلامتی و خوشی او تا حد زیادی به داشتن روابط اجتماعی خوب با اطرافیان وابسته است؛ اما اهداف افراد معمولی با دیگران پیوسته با هم تعارض دارد و ما برای دستیابی به هدفهای خود با زخم زبان، خشونت فیزیکی، دزدی، فریبکاری و چیزهایی از این قبیل به همدیگر آسیب میزنیم. هر آنچه ما به صورت فردی انجام میدهیم، هنگامی که به مثابه گروههای سازمانیافته عمل کنیم، چند برابر میشود. زمانی که ما به کسی یا گروهی که مجبور یا نیازمندیم کنارشان زندگی کنیم آسیب میرسانیم، چگونه روابط خوبمان را به حالت اول برگردانیم؟ این گونه به نظر میرسد که تمایلات عمیقی که در ما وجود دارد خیلی زود بروز مییابد؛ تمایل به رفتار متقابل، نیکی در برابر نیکی و بدی در برابر بدی که بعدها به عنوان انتقام آن را شناختیم. ما چگونه میتوانیم وقتی کارهای بدی انجام دادهایم، مانع از انتقام شویم؟ چگونه زمانی که از آسیب رنج بردهایم، انتقام را کنار بگذاریم؟ اینها ممکن است به مثابه مسائل بشری قلمداد شوند، هر چند این گونه نیست. سایر گونههای پستانداران هم حداقل به همین اندازه ستیز میکنند و لااقل به همین اندازه به یکدیگر نیازمند هستند. آنها هم وقتی به همدیگر صدمه میرسانند، راههایی برای آشتی دارند.