میلهمار درازترین مار شهر بود و برای همین همه مسخرهاش میکردند…. او شنیده بود شهری هست که مارهایش همه شکل خودش هستند و دیگر کسی مسخرهاش نمیکند. اما برای رفتن به آن سر کتاب باید بلیت قطار میخرید ولی اگر او روی صندلی جا نمیشد؟
همهی اتفاقات تازه با سوال شروع میشود. با یک اگر و شاید هم دو سه تا چرا…
داستان این کتاب چند تا جواب است به یک عالمه
اگر و مگری که توی دنیا وجود دارد.