رستم سرگردان در سرزمین دیوها،
پی چارهای برای چشمان نابینای سپاه ایران میگردد… در این میان، به یکباره خطری بزرگتر رخ مینمایاند. سپاهی بزرگ از دیوهای سرتا پا مسلح مرزهای ایران را در محاصره میگیرند و پرده از نقشهی هولناک اهریمن برداشته میشود. «دستان»،
پدر «رستم»، سعی میکند آخرین حلقه مقاومت در برابر یورش همه جانبه سپاه دیوها را تشکیل بدهد. به نظر میرسد غروب آفتاب بخت ایرانیان نزدیک است…