در کنارهی کشفرود، سرو کله یک اژدهای بزرگ و آتشخوار پیدا شده که مردم روستاهای اطراف را به ستوه آورده است. «دستان» چنان که راه و رسم پهلوانی است، لباس رزم در بر میکند و همراه با سپاهی به جنگ اژدها میشتابد…
اما این سفر او را به دنیایی میبرد که برای نخستین بار، عشق را تجربه کند. آن هم عشقی که همهی پادشاهی ایران زمین،
در برابر آن قد کشیده است…
عشق به دختری از نسل ضحاک…
دختری به نام «رودابه»!